یک خانم دو پسر دارد به نام های :ادب و به تو چه. به تو چه می رود مدرسه و ادب می رود سربازی.معلم از به تو چه اسمش را می پرسد.به تو چه می گوید:به تو چه.مدیر هم همین سوال را میپرسد.به تو چه هم همان جواب را می دهد.به مادرش زنگ می زنند.مدیر از مادرش میپرسد ومادرش همان جواب را میدهد.مدیر می پرسد:ادبتون کجارفته؟مادرمی گوید سربازی
بعضی از پسرها مثل من,عاشق درس وخیلی درس خوان هستند.آن ها در کلاس خیلی شلوغند و ممکن است درکارنامه همه چیز بسیارخوب ولی شایستگی های عمومی,خوب.ولی امسال می خواست برای من این اتفاق بیفتد که درروز آخر ساکت شدم و شایستگی های عمومی هم بسیار خوب
تمام!
خدا حافظ!البته تا پست بعدی
اول به دنیا می آیند.حتما بیش تر از ۲کیلو و ۷۰۰گرم هستند.بعد ۹ماه حرف می زنندوراه میروند.در۶سالگی به پیش دبستانی میروندودرهفته ی اول گریه میکنند.بعد چندسال,به دانشگاه می روند.درآن موقع یعنی بزرگ شده اند و می توانند هر کاری بکنند.بعد باید عروسی کنند.بعد پیر می شوند و هرروز به مسجد می روند.
تمام:-)
یک پسر می خواهد دیکته بنویسد.مادرش هم دارد نماز می خواند به مادرش می گوید:مامان بهم دیکته میگی؟
مادرهم میگوید:بسم الله ارحمن الرحیم.اوهم می نویسد.
بعد پیش خواهرش میرود.خواهرش دارد آهنگ گوش میدهد.پسر می گوید:آبجی بهم دیکته می گی؟خواهر هم باآهنگ می خواند و می گوید:گوریل منگولی وارد می شود.پسر می نویسد.پسرمیرود پیش برادرش.برادر دارد بازی می کند.به برادر می گوید:داداش دیکته میگی؟برادر میگوید:خفه شو.پسرهم می نویسد.پسر پیش پدرش می رود و می گوید:بابا دیکته می گی؟ پدر می گوید:تو برو منم میام.پسر می نویسد.فردا در مدرسه,معلم می گوید:بیا دیکته رو بخون.اونم شروع میکند:بسم الله الرحمن الرحیم.معلم میگوید:آفرین!بانام خدا شروع کردی! ناظم هم دارد می آید.بعد پسر می گوید:گوریل منگولی وارد میشود.ناظم فکر میکند پسر با او است.ناظم پسر را می برد پیش مدیر.مدیر می پرسد:چرا به ناظمت این حرف را زدی؟پسر ادامه ی دیکته را می خواند:خفه شو.مدیر می گوید:اینو اخراج کنید!پسرادامه ی دیکته می خواند:توبرو منم میام